می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی
می رسد روزی که احساس مرا باور کنی
می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود
خاطرات رفته ام را مو به مو از بر کنی
می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار
نامه هایی را که با دریای اشکت تر کنی
می رسد روزی که تنها در مسیر بی کسی
بوته های وحشی گل را ز غم پرپر کنی
می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من
آن زمان احساس امروز مرا باور کنی
گشتم خریدار غمت
حیران به بازار غمت
جان داده در کار غمت
من از کجا، عشق از کجا
اگر وبلاگ ما رو هم قابل میدونید تو لینک ها تون قرار بدید
اگر مایلید من هم این کار هر وقت اجازه دادید انجام خاهم داد
منتظر شما هستم
با تشکر سو تیام