هر شب اون چشماتو تویه خواب و رویاهام میبینم
رویه آینهیه قلبم تویه شعر و قصه ها میبینم
بدونه تو اینجا سخته موندنه من
بی تو ستاره ای ندارم
بی تو من دیگه طاقت زنده موندن رو ندارم
تا که بیای تک و تنهام، بی تو من
دیگه طاقت زنده بودن رو ندارم
تا که بیای لحظه ها رو میشمارم
من با تو، تو دنیا، دیگه هیچ غم و غصه ای ندارم
چشمامو میبندم خاطرههاتو یادم میارم
بدون تو اینجا سخته موندنه من
بی تو ستاره ای ندارم
بی تو من طاقت زنده موندن رو ندارم
با تو میمونم
با تو میخونم
بی تو من طاقت زنده موندن رو ندارم ...
اشاره
عشق شیرینش مرا فرهاد کرد
او بیامد مرغ دل را از قفس آزاد کرد
او بشد لیلا و ما مجنون روی ماه او
قلب ویران مرا آباد کرد
نام شیرینش تمام تلخی عمرم زدود
قبل از او دنیا ، قبل از او دنیا این چنین برایم زیبا نبود
بعد از او هم زندگی هست ولیکن تلخ تلخ
بعد از او این زندگی دیگر چه سود
با نظاره با اشاره
به تو میگم که دلم عشق تو داره
می ترسم ندونی و پیمونه عمر منم دووم نیاره
می ترسم نخونی آخر حرف ناتموم چشمام
شاید هم نداری باور گرمی حرف و نفسهام
می ترسم فکر کنی عشقم هوس همه اش سرابه
عشق که توش خدا نباشه قصری اما خرابه
می ترسم قصه این دل بشه افسانه دوران
نذار تا ابد بمونم تک و تنها توی زندان
می ترسم صدای قلبم نرسه به گوش قلبت
بشم آواره به شهرها باز نگی آخر تو حرفت