سکوتت رو شکستی تو

سکوتت رو شکستی تو
اگه زود بود
اگه دیر بود
شکستی بغض قلبت رو
اگر فریاد شبگیر بود
برو بشکن سبوی غم
جریمه هاش همه با من
بزن ساز و بخوان آواز
توی هر کوچه و برزن

نکن گریه به حاله من
اگرچه یکه و تنهام
توی زندونی از شیشه
رفیقم با همه غمهام
هوا از تو نفس از من
بهار از تو سبد از من
یه لقمه نونه عشق از تو
تپیدن های دل از من

هراسم بود از این رفتن
از این خواندن از این ماندن
از این بیهوده شبهای
سیاه با سایه ها ماندن
هراسم رو شکستی و
مرا در من نشان دادی
به پای خسته ی در بند
پریدن رو نشان دادی

سکوتت رو شکستی تو
اگه زود بود
اگه دیر بود
شکستی بغض قلبت رو
اگر فریاد شبگیر بود
برو بشکن سبوی غم
جریمه هاش همه با من
بزن ساز و بخوان آواز
توی هر کوچه و برزن

نکن گریه به حاله من
اگرچه یکه و تنهام
توی زندونی از شیشه
رفیقم با همه غمهام
هوا از تو نفس از من
بهار از تو سبد از من
یه لقمه نونه عشق از تو
تپیدن های دل از من

هراسم بود از این رفتن
از این خواندن از این ماندن
از این بیهوده شبهای
سیاه با سایه ها ماندن
هراسم رو شکستی و
مرا در من نشان دادی
به پای خسته ی در بند
پریدن رو نشان دادی

گره باز نشدنی دو سرنوشت

گره باز نشدنی دو سرنوشت

 "ازدواج با یک نفر، ازدواج با سرنوشت او و شریک شدن در همه‌ی مسایل و نتایج اوست." زن و مرد جوانی وارد شهر کوچکی شدند. اهالی شهر، با تعجب بسیار زیاد دیدند که هر یک از آن دو سر ریسمانی را در دست دارد که به دور گردن دیگری بسته شده است! به همین دلیل اگر مثلاً زن حرکتی می‌کرد مرد به دنبال او کشیده می‌شد و اگر مرد کاری انجام می‌داد، زن هم خواهی نخواهی، در آن کار داخل می‌شد! مردم شهر که شگفت‌زده شده بودند آن دو را دنبال کردند ولی هرچقدر حرکات آنها را زیر نظر گرفتند متوجه نشدند ماجرا از چه قرار است. پس نزد حاکم شهر رفتند و موضوع را با او در میان گذاشتند. حاکم آنها را زیر نظر گرفت و دید که همه‌ی کارها را باهم انجام می‌دادند و اگر هم می‌خواستند کارهای متفاوتی انجام دهند کشش طناب‌ها بر گردن‌هایشان، به آنها یادآوری می‌کرد که حد و اندازه‌ی کارهای متفاوتی که می‌توانند انجام دهند چقدر است! اما چون او هم نفهمید حکمت کار زن و مرد چیست. سرانجام آن دو را نزد خود فراخواند و علت را جویا شد. وقتی زن و مرد، مسئله‌ای را که در شهر پیچیده بود، از زبان حاکم شنیدند، خندیدند و گفتند: مگر نمی‌دانید زن و شوهر در همه چیز باهم شریکند و سرنوشت آنها به هم گره خورده است؟ ما می‌دانیم هر کاری انجام دهیم بر دیگری اثر می‌گذارد و خواهی نخواهی در نتایج تصمیم‌گیری‌ها و عاقبت زندگی همدیگر شریک می‌شویم، پس شرایطی ایجاد کرده‌ایم که همیشه طرف مقابل بتواند ببیند همسرش او را در چه آینده و تقدیری داخل یا گرفتار می‌کند، و در واقع چه سرنوشتی را برایش رقم می‌زند!!! ..